مصلحین سیگاری

ساخت وبلاگ
 

دوستم تازه از مرخصی سربازی آمده بود. بعد از مدت ها همدیگر را در مسجد دیدیم و بعد از نماز تصمیم گرفتیم با هم به ائل گلی  برویم . در راه «او» را دیدیم و سلام علیکی با او کردیم. هم مسیر بودیم. می گفت شب ها دور استخر ائل گولی قدم زدن حس دیگری دارد. با او هم نظر بودیم و ناچار هم راه هم شدیم.

حرف هایمان از سختی خدمت سربازی و رفتار سربازان و فرماندهان شروع شد و از آنجایی که هر کس که 2 سال سربازی می رود 20 سال خاطره برای خودش دست و پا می کند، به خاطرات تلخ و شیرین  سربازی  دوستم گوش می کردیم . مطابق همه ی گفتمان های کوچه بازاری حرف هایمان به بررسی تحولات اوکراین و نرخ دلار و تورم و حجاب و روحانی و احمدی نژاد و و فیس بوک و وایبر و لاین کشید. بعد از بررسی شاخص های بورس بحث مان در مورد یکی از معضلان اجتماعی-سیاسی بالا گرفت و جناب «او» شروع به خطابه کرد و ما هم به احترام سنش به سخنانش گوش کردیم. و به اشتباه صاحب سخن را بر سر ذوق آوردیم.

 

چه نیازی به ماهواره، هسته ای، نانو، سلول های بنیادی و ... داریم؟...
ما را در سایت چه نیازی به ماهواره، هسته ای، نانو، سلول های بنیادی و ... داریم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hiroglif بازدید : 255 تاريخ : شنبه 6 بهمن 1397 ساعت: 22:12